ای در هوای پاک نگاهت سلامها
نامت نداشت سابقه ای بین نامها
ماهی قلب کوچک ما را گرفته ای
در موج دست آبی خود صبح و شامها
ای هیبت بهار خدا ، سیر می شوند
از عطر سفره های حضورت مشام ها
سائل به حکم واجب عینی است بی گمان
وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها
بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن
همسفره فروتن جمع غلامها
در کوچه ات کسی به کسی جا نمی دهد
مکثی بکن به اشتیاق چنین ازدحامها
هر کس خورد زخم ترا می کند حرام
تلخی منت همه التیامها
یک روز سرنوشت تو سر زد به کوچه ای
خالی ز رنگ و بوی همه احترامها
یک روز سرنوشت تو آمد به کوچه ای
با مادرت شبیه گلی زیر گامها
خونین جگر شدی و همه حرف بودنت
زد یادگار تا به ابد روی جامها
تنها ترین غریبترین مهربانترین
این است سرنوشت تمام امامها
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، امام حسن علیه السلام ، ،

تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392 | 1:5 | نویسنده : محب اهل بیت |
از مدينه بودى نسترن آمد
نور چشم پيمبر حسن آمد
گل ماه خدا - حسن مجتبى - اى حسن جان
يا حسن ، يا حسن ، يا حسن ، يا حسن ، يا حسن جان
شمع مهمانسراى كبريائى
بهترين هديه ماه خدايى
نو گل گلشن خير النسائى
ثمر مصطفى - پسر مرتضى - اى حسن جان
يا حسن ، يا حسن ، يا حسن ، يا حسن ، يا حسن جان
اى كه بنيانگذار كربلائى
اى كه بهر حسين تو مقتدائى
چه شود گر نظر بر ما نمايى
يادگار طاها - نور چشم زهرا - اى حسن جان
يا حسن ، يا حسن ، يا حسن ، يا حسن ، يا حسن جان
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، امام حسن علیه السلام ، ،

تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392 | 1:4 | نویسنده : محب اهل بیت |
آمده او قيام را به صلح خود رقم كند
به صلح واقعى خود نخل ستم قلم كند
كه از كرامت حسن سفره پس از نعم كند
حاتم طى ز جود او قامت خويش خم كند
مدينه را ز مقدمش چو روضه ارم كند
ز شادى ولادتش زهر به جام جم كند
ملك ز عرش مى زند بانگ به امر سرمدى
طعنه به مشك مى زند عطر گل محمدى
(ژوليده نيشابورى)
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، امام حسن علیه السلام ، ،

تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392 | 1:3 | نویسنده : محب اهل بیت |
آمد حسن بخانة اسماء و شد بخواب
حالش تباه گشت و درون شد پر انقلاب
عطشان زهول آن شد و رفتش توان و تاب
از خواب جست تشنه لب آن سبط مستطاب
بر کوزه برد لب که بر آتش فشاند آب
از شدت عطش چو شه آنکوزه سرکشید
بر خرمن وجود سراسر شرر کشید
یعنی که آتش از لب خود تا جگر کشید
آبی که داشت سودة الماس سر کشید
چون جعد جعده رفت هماندم به پیچ و تاب
شد قلب قلب عالم امکان ز زهر چاک
فریاد مردمان ز سمک رفت بر سماک
وز غم بفرق خویش دو گیتی فشاند خاک
بر بستر اوفتاد و کشید آه دردناک
بیدار کرد زینب و کلئوم را ز خواب
کای خواهران اجل زکف من عنان ستاند
در جام نوش من زستم زهر غم فشاند
واحسرتا که قاسم زارم یتیم ماند
زینب شنید و شاه جگر تشنه را بخواند
آمد حسین و یدد بیکباره شد زتاب
در ناله دید سر بسر از غیب تا شهود
لبریز زهر غم شده پیمانة وجود
پس جوی خون زدیدة خونبار برگشود
گفت ایبرادر این چه عطش و این چه آب بود
کز آتشش تو سوخته جانی و ما کباب
از جور کفر دید چو آنشاه بی قرین
خواهد برون زخاتم دین گردد آن نگین
از زهر رنگ لعل و عقیقش زمردین
برداشت تا بنوشد از آن آب آتشین
سازد بنای عالم ایجاد را خراب
آنشه چو سوی سودة الماس برد دست
گفتا خرد که نیست شود اینک آنچه هست
با حال ناتوان حسن از جای خویش جست
آنکوزه را گرفت و بزد بر زمین شکست
بشکافت خاک از اثر آب چونشهاب
آن آب آتشین چو بروی زمین رسید
تا ناف خاک چون جگر شه بهم درید
زینب از این قضیه دل اندربرش طپید
پس از پی تسلی قلب شه شهید
گفت این حدیث و نالة زار از جگر کشید
ای تشنة کام جرعة من قسمت تونیست
باید ترا بدشت بلا رفت و تشنه زیست
آب ترا زچشمه­ی پولاد میدهند
الماس در خورد گلوی نازک تونیست
خواهی بپای آب روان تشنه دادسر
خواهند کودکان تو گفت آب و خونگریست
ما هر دو پارة جگر حیدریم لیک
ازما در این میانه جگر پاره­اش یکی است
ما اهلبیت از پی قربانی حقیم
از کوچک و بزرگ چه پنجه چه چل چه بیست
فرمان سیّد الشهدئی ز حق تراست
خود میرسی بقسمت خود این شتاب چیست
پس آن دو نوردیدة خود را به پیش خواند
قربانیان دشت بلا را ببر نشاند
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، امام حسن علیه السلام ، ،

تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392 | 1:1 | نویسنده : محب اهل بیت |
آنشب مدينه كشتى درياى غم بود
درياى غم از كثرت ظلم و ستم بود
آنشب شفق بهر شقايق حجله مى بست
از هاله خون ، حجله روى دجله مى بست
آنشب قمر از زير ابر پاره پاره
ميريخت از پيمانه چشمش ستاره
آنشب سپيده ، درد دل با باد ميگفت
از كينه و بى رحمى صياد ميگفت
آنشب سحر با مرغ شب همدرد ميشد
گلبرگ سبز ارزوها، زرد ميشد
آنشب منادى ، بانگ بر افاق ميزد
بر پيكر زنگى شب ، شلاق ميزد
آنشب تمام اهل يثرب خواب بودند
غافل از سوز سينه مهتاب بودند
آنشب درون خانه ساقى كوثر
غم بود و ماتم بود و اسما بود و حيدر
آنشب تمام فاطميون جمع بودند
گوئى همه پروانه يك شمع بودند
آنشب حسن در گوشه اى نظاره گر بود
چشمش به جسم مادر و دست پدر بود
آنشب حسينش جامه بر تن چاك ميكرد
گرد الم از روى زينب پاك ميكرد
آنشب برادر با برادر راز ميگفت
خواهر به خواهر درد دل را باز ميگفت
آنشب حسن اشك حسين را پاك ميكرد
چون غنچه اى زينب گريبان چاك ميكرد
آنشب قضا نقش قدر برباد ميداد
كلثوم را درس شهادت ياد ميداد
آنشب على عليه السلام از ديده در ناب ميريخت
اسما به روى جسم زهرا آب ميريخت
آنشب به داغستان صحرا لاله ميسوخت
در سينه سيناى مولا ناله ميسوخت
آنشب خزان گهواره غم تاب ميداد
زهر ستم بر ما به جاى اب ميداد
آنشب على عليه السلام در زير لب ، رازى مگوداشت
با پيكر مجروح زهرا عليه السلام گفتگو داشت
ميگفت اى ائينه دار ملك هستى
محبوبه حق ، اسوه يكتا پرستى
بى تو بهار عمر من ، پائيز گرديد
پيمانه صبر على عليه السلام ، لبريز گرديد
كار على بى تو به عالم زار گشته
بى ياور و بى مونس و غمخوار گشته
زهراى من ، پيراهن تو غرقه خون است
رويت كبود و سينه تو لاله گون است
اى واى من بر بازويت باشد نشانه
از بس كه خوردى پيش چشمم تازيانه
رفتى چو در نزد پدر از دار دنيا
راز دلت را لااقل بر گوبه بابا
بر گوكه پهلوى تو را با در شكستند
بر گو درون كوچه بر من راه بستند
بر گو سيلى صورتم را سرخ كردند
انآنكه با سلام از كين در نبردند
بر گو پدر آورده ام بهرت نشانه
انآنكه با سلام از كين در نبردند
در ماتمت بايد مسير اه پويم
راز دلم را بعد از اين با چاه گويم
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت زهرا سلام الله علیها ، ،

تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392 | 1:1 | نویسنده : محب اهل بیت |
آنشب كه شب ، از صبح محشر تيره تر بود
آنشب كه از ان ، مرغ شب هم بى خبر بود
آنشب كه رخت غم به مه ، پوشيده بودند
آنشب كه انجم هم سيه پوشيده بودند
آنشب كه خون از دامن مهتاب مى ريخت
اسما براى غسل زهرا عليه السلام اب مى ريخت
آنشب خد داند خداداند كه چون بود
قلب على زندانى فرياد و خون بود
طفلى گرفته استين دانم به دندان
تا ناله خود را كند در سينه پنهان
آنشب امير المومنين با اشك ديده
مى شست تنها پيكر يار شهيده
مى شست در تاريكى شب مخفيانه
گه جاى سيلى گاه جاى تازيانه
صد بار از رفت و دست از خويشتن شست
تا جان خود را در درون پيرهن شست
مى شست جسم يار خود ارام و خاموش
مى كرد بر دستش نگه طفلى سيه پوش
خود در كفن پيچيد ان خونين بدن را
خونين بدن نه ! بلكه جان خويشتن را
چشم از نگه ، لب از نوا، ناى از سخن بست
بگشود دست حسرت و بند كفن بست
ناگه فتاد ان تيره كوكب را نظاره
برگرد ماه خويش ، لرزان دو ستاره
دو گوشوار غم ز هوش افتاده بودند
بر خاك تنهايى خموش افتاده بودند
دو جوجه در اشيان بى اشيانه
دو بلبل خاموش مانده از ترانه
از بى كسى دو بال درهم برده بودند
گويى كنار جسم مادر مرده بودند
داغ دل مولا دوباره گشت تازه
ريحانه ها را خواند پاى ان جنازه
كاى گوشه گيران شب غربت بياييد
آخر وداع خويش ، با مادر نماييد
ان پر شكسته طايران از جا پريدند
افتادن و خيزان جانب مادر دويدند
چون جان شيرين جسم او در بر گرفتند
يك بوسه از ان لاله پرپر گرفتند
يكباره از عمق كفن اهى بر آمد
با ناله بيرون دستهاى مادر آمد
در قلب شب ، خورشيد خاموش مدينه
بگذاشت روى هر دو ماهش را به سينه
ناگه ندا آمد على بشتاب بشتاب
دو گوشوار عرش را درياب درياب
مگذار زهرا را چنين در بر بگيرند
مگذار روى سينه مادر بميرند
خيل ملك را رحمى از بهر خدا كن
از پيكر مادر يتيمان را جدا كن
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت زهرا سلام الله علیها ، ،

تاريخ : دو شنبه 17 تير 1392 | 1:0 | نویسنده : محب اهل بیت |
آن گروهی که می از ساغر بیگانه زدند
پشت پا برحرم وحرمت خم خانه زدند
سینه پر کینه شد از واقعه خم غدیر
کز ستم آتش کین بر درآن خانه زدند
اه از توظئه رهبر پیمان شکنان
که به فرموده او سنگ به پیمانه زدند
من نگویم که چه رخ داده ولی می دانم
شمع را کشته شرر بر پر پروانه زدند
سینه را میخ در خانه درید از اثرش
تیر غم بر جگر ساقی میخانه زدند
بلبل از سوز جگر نعره کشید از غم گل
تا که بر صورت گل سیلی خصمانه زدند
تا نبی رفت علی شد زستم خانه نشین
خنده شوق برآن همت مردانه زدند
گفت(ژولیده) که درذم عدو حافظ گفت
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
ژولیده نیشابوری
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت زهرا سلام الله علیها ، ،

تاريخ : دو شنبه 16 تير 1392 | 23:59 | نویسنده : محب اهل بیت |
آن كه بعد پدر در همه جا تنها بود
نور چشمان نبى، فاطمه زهرا بود!
گل مينوى بهشتى به جوانى پژمرد
آن كه عطر نفسش، بوى خوش گلها بود
پاره جسم نبى را ز جفا آزردند
مأمن فاطمه، بيت الحزَن صحرا بود!
همه گفتند: على بعد وى از پا افتاد
كوه صبرى كه چنان ثابت و پابرجا بود!
تا جگر گوشه محراب خدا را كشتند
چشم حيدر ز غمش يكسره خون پالا بود
رفت زهرا و على زآتش داغش همه عمر
سوخت چون شمع سراپاى، اگر بر پا بود!
بارد از ديده خود خون جگر «جيرودى»
بس كه آن ماتم جانسوز، توان فرسا بود
(كاظم جيرودى)
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت زهرا سلام الله علیها ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:59 | نویسنده : محب اهل بیت |
آتش به جان گلشن طاها فتاده است
غنچه غریب زیر قدم ها فتاده است
کوثر میان شعله آتش فتاده است
زخمی باد حادثه طوبا فتاده است
بابا میان کوچه دلش پشت در مگر
مادر میان معرکه تنها فتاده است
دست فرشته ها همه از غم به صورت است
نقشی کبود بر رخ زهرا فتاده است
فضه برس به داد که مادرزدست رفت
جای درنگ نیست همین جا فتاده است
بازوی او بگیر و بزن آب بر رخش
از پا به راه یاری بابا فتاده است
بانو نشسته سینه زنان آه می کشد
تا ریسمان به گردن مولا فتاده است
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت زهرا سلام الله علیها ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:57 | نویسنده : محب اهل بیت |

 

آن شهنشاهي كه بحر لافتي را گوهر است
شحنه دشت نجف شاه ولايت ، حيدر است
ذات پاك مرتضي را با كسي نسبت مكن
زانكه اين آب حيات از چشمه سار ديگر است
معني قول" علي بابُها(1)" آسان مدان
كاين سخن را صد جهان معني به هر بابي در است
سّر سبحاني كه پنهانست در " ناد علي"
هم به معني مَظهرش او هم به معني مُظهر است
در ارادت اوليا را منطق او موردست
معجزات انبيا را مظهر او مصدر است
از فروغ روي او ، خورشيد ذرات جهان
هر يكي جام جم و آيينه اسكندر است
هم شراب كوثر و هم آب خضر از لطف اوست
آري آن نخل كرم هر جا بود بار آور است
پيرو شاه نجف شو، گر به كوثر مايلي
زانكه آن آب بقا را خضر راهش رهبر است
لَحْمُك لَحْمي بدان و جِسْمُكَ جِسمي(3) بخوان
تا بداني ذات حيدر از كدامين جوهر است
پا به دوش مصطفي بهر شكست بت نهاد
پايه ي قدرش نگر كز هر دو عالم برتر است
در شب جان باختن ، بر جاي احمد تكيه كرد
زانكه جاي مصطفي هم مرتضي را درخور است
پيش لطفش هشت جنت واديي باشد سراب
نزد قهرش هفت دوزخ توده خاكستر است
يا اميرالمومنين ، آني كه گر گويد كسي
نيست جز حب تو ايمان ، مومنان را باوراست
هر كه نبود ميوه حب تواش، چون چوب خشك
آتشش بايد زدن، گر خود همه عود تر است
خطبه برنامت چون خواند بلبل روح القدس
گلبن طوبي ز روي پايه چوب منبر است
بحر الطاف ترا درياي اخضر نيم موج
بلكه هر يك قطره ئي از آن چو بحر اخضر است
اي چراغ شرع و شمع دين دليل راه شو
كاندرين ظلمت سرا نور تو ما را رهبر است
كرد اهلي جان فدا بهر شهيد كربلا
و " سَقاهُم رَبُّهم"(4) مزدش شراب كوثر است
سايه ي آل علي پاينده بادا كاين پناه
سايباني از براي آفتاب محشر است
 


موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت علی علیه السلام ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:57 | نویسنده : محب اهل بیت |
آن شب فضاى كعبه اذينى دگر داشت
گوئى خم گيسوى شب چينى دگر داشت
استاره ها بر گرد مه پروانه بودند
چشم انتظار جلوه جانانه بودند
ان شب غم از مرز ولايت دور شد دور
ام القمرى را سينه همچون طور شد طور
با يورشى ظلمت اسير نور گرديد
چشم كج انديشان عالم كور گرديد
آن شب زنى را، راز دلها با احد بود
بيت احد خلوتگه بنت اسد بود
بنت اسد در زير لب رازى مگو داشت
در نيمه شب با احد اين گفتگو داشت
ائينه دار راز او، اسرار شب بود
وز شدت دردى نهان در تاب و تب بود
غرق عرق گرديده بود از بار دارى
صبر و قرارش رفته بود از بى قرارى
در كارگاه شب در اسرار مى سفت
اسرار دل را با خداى خويش ميگفت :
در خلوت دل جز تو دلدارى ندارم
با كس به غير از تو سروكارى ندارم
دستم بگير از مرحمت ، كز پا فتادم
وز ناتوانى خسته در اينجا فتادم
درد مرا درمان دواى توست يا رب
خوان مرا نعمت عطاى توست يا رب .
ناگه جدار خانه حق باز گرديد
وز اين شكفتن ، رازها ابراز گرديد
در دل فتاد از جنب و جوش ، جوش و خروشش
آمد نداى ادخلى از حق بگوشش
شد فاطمه مهمان و حق شد و خروشش
بنت اسد گل گشت و ايزد باغبانش
بعد از سه شب مهمانى و مهمان نوازى
آمد برون از بيت حق با سرفرازى
تنها اگر وارد به بيت دادگر شد
خارج زبيت دادگر، با يك پسر شد
از نور حق آغوش گرمش منجلى بود
زيرا تجليگاه قنداق على عليه السلام بود
اى نام تو ائينه دار ملك هستى
اى مهر تو قانون گذار حق پرستى
اى جاودانه مرد ميدان شجاعت
اى رهنمورد سنگر و محراب طاعت
اى خانه زاد حق ، درون خانه حق
وز نام حق نام دلاراى تو مشتق
ميلاد تو ياد اور حكم جليل است
يا اور حكم عنايت بر خليل است
راز بناى كعبه شد ابراز از تو
شد باب رحمت بر رخ ما، باز از تو
يعنى خدا را مظهر كل صفاتى
از ذات بگذشته حق را عين ذاتى
با نام تو ديوان هستى را نوشتند
با مهر تو، اب و گل ما را سرشتند
اينك فضاى كشور ما منجلى كن
اكنده از اواى گرم يا على كن
ما عاشق و مشتاق فتح كاظمينيم
ديوانه كوى دل اراى حسينيم
ما ارزوى شهر سامرا داريم
بر اين اميد، راه نجف در پيش داريم
تا در جوار تو ماوا بگيريم
ما جشن ميلاد تو را آنجا بگيريم
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت علی علیه السلام ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:56 | نویسنده : محب اهل بیت |
آن شب اندر بيت مولا غير درد و غم نبود
هيچ كس مظلوم‏تر از او در اين عالم نبود
اشك بود و آه بود و سوز بود و شور بود
بود بيمار و طبيب، اما كمي مرهم نبود
وقت گفتار وصايا بود و هنگام وداع
حال فرزند بزرگش ظاهراً درهم نبود
عمر او رفت و به رغم آخر عمر نبي
آخرين حرف علي را هيچ نامحرم نبود
غير عباس و حسين و زينبين و مجتبي
آشنا و محرمي در حلقه ماتم نبود
صحبت از دشت بلا بود و غريبي حسين
غير سقّاي حرم كس بر عطش ملزم نبود
كي توان گفتا كه در اين‏محفل پر شور و شين
دختر يكدانه پيغمبر اكرم نبود
در ميان سطرهاي آخر درس علي
غير اكرام و سفارش بر بني آدم نبود
گفت كن با قاتلم اينك مدارا يا بُني
گرچه پيمان بست با ما عهد او محكم نبود
چون سوي ديدار زهرا بود نائل زين سبب
از علي خوشحال‏تر آن‏شب در اين عالم نبود
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت علی علیه السلام ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:55 | نویسنده : محب اهل بیت |
آمد آن چشمه رحمت که جهان خرم از اوست
آفتابی که درخشنده همه عالم ازاوست
در گلستان ولا لاله رخی چهره نمود
که صبا غالیه افشان و مبارک دم از اوست
در رحیم حرم کعبه کعبه به دنیا آمد
آنکه رکن حرم و پایه محکم از اوست
فاطمه بنت اسد را پسری بو العجب است
مرحبا دختر شیری که چنین ضیغم از اوست
آمد آن مظهر قدرت که به تأیید خدا
قامت بازوی پیغامبر اکرم از اوست
اسد الله علی ابن ابی طالب آنک
شرف آدم و رجحان بنی آدم از اوست
آمد آن میر ولایت که پس از ختم رسل
مسجد و منبر و  تیغ و زره خاتم از اوست
اوست باب حسن و همسر زهرای بتول
پسری همچو حسین نابغه اعظم از اوست
او نه از زادن در کعبه معزز شده است
بلکه خود بیت خدا محترم و معظم از اوست
تا بر افراشت چنان رایت مردانه چنین
علم کفر نگون پشت دلیران خم از اوست
گر جهان در کنف پرچم اسلام آید
عجبی نیست که افراشته این پرچم از اوست
کاخ ایمان نپذیرد خلل از فتنه کفر
این بنائیست که پاینده و مستحکم از اوست
مخزن علم خداوند علی باشد و بس
جز نبی هر که علیم است علی اعظم از اوست
آنچه گفتند بزرگان سخن مدح بر اوست
وآنچه دارند ادیبان همه بیش و کم از اوست
دوش دیدم که مؤید به صراحت می گفت
نه همین طبع روان هر چه که من دارم از اوست
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت علی علیه السلام ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:54 | نویسنده : محب اهل بیت |
آزرده طعم دورى از يار را چشيده
روى سحر قدم زد با كسوت سپيده
روى زمين قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابرها بپرسيد از گفته و شنيده
مى‏رفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب
چون عاشقى كه وقت وصل دلش رسيده
تكبير گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر ركوع خم شد با قامتى خميده
بر خاست از ركوع و آرام رفت سجده
اشك خداست اين كه روى زمين چكيده
تيغى فرود آمد كعبه شكست و تسبيح
محراب ماند و تيغى كاين كعبه را دريده
او سجده كرد امّا سر بر نداشت ديگر
سجده به اين طويلى مسجد به خود نديده
كعبه شكست برداشت امّا نه بهر ميلاد
نزديك شد زمان ديدار يك شهيده
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، حضرت علی علیه السلام ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:54 | نویسنده : محب اهل بیت |
الا ای باده نوشان بعثت آمد
زملان می کشی و عشرت آمد
بود  میخانه دار عشق و سرمد
بود ساقی سر مستان محمد
رحیق عشق سرشار از شراب است
جهان مست از می ختمی مآب است
خراب از نعره اش بتخانه ها شد
که باز امشب همه میخانه ها شد
الا ای عاشقان شاه حجازی
زبتها می کند او پاک بازی
ز دو عالم چهل شب او جدا شد
کنشت و دیر او یکسر حرا شد
چهل شب با خدا دمساز او بود
وجودش غرق در دریای هو بود
تهی از غیر و پر از دوست گردید
به چشم خویشتن معبود خود دید
محمد با هو الهو روبرو شد
که گرم عشق  و راز و گفتگو شد
به یک برق تجلی گشت بیهوش
که افتاد  او خدا بردش در آغوش
هدایایی برش از داور آمد
به فرق او در امشب افسر آمد
به حق یکسر سر تعظیم بگرفت
که هر چه بود او تعلیم بگرفت
پر از علم لدنی سینه اش شد
منور تا ابد آیینه اش شد
به مستی جانب میخانه رو کرد
گل گلخانه اش مستانه بو کرد
میان میکده فرخنده یارش
چهل شب بود چون چشم انتظارش
خدیجه لعل لب یکباره وا کرد
سلامی گرم او بر مصطفی کرد
بگفتا یا محمد البشارت
به تو از بهر تبلیغ رسالت
چهل شب قسمتم گر شد جدایی
ولی بینم جمال کبریایی
چهل شب بی تو بر من شد چهل سال
ولیکن روی بر من کرد اقبال
چهل شب من کشیدم بی تو بس رنج
ولی در خویش کردم جستجو گنج
چهل شب گر مرا از تو جدا کرد
ولی بر ما خدا کوثر عطا کرد
سراپا مصطفی در تاب و تب شد
که روز روشن او همچو شب شد
که جبریل امین با امر سرمد
رسید و گفت قم قم یا محمد
زمان عشق بر ذوالمن رسیده است
که نابودی اهریمن رسیده است
 
خلیل کاظمی
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، پیامبر اکرم صل الله علیه ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:53 | نویسنده : محب اهل بیت |
از شهر مكه شد جدا، محمّد
دارد به لب، خدا خدا، محمّد
سر تا به پا، نور و صفا، محمّد
دارد به سينه، رازها، محمّد
تنها رود يا رب كجا، محمّد؟
شهرى كه در نفاق و كينه مشهور
شهرى كه از گناه، گشته رنجور
مظلوم و بى كس آن كه بى زر و زور
آمد برون، ز شهر مكه، شد دور
آن رحمت بى انتها، محمّد
مردم قرين كفر و بت پرستى
پيوسته در جهل و غرور و مستى
غرق هوس، پابند جرم و پستى
زين كرده ها، دور از خداى هستى
بر دردشان تنها دوا، محمّد
آن شهر غم گرفته، مات و خسته
با چهره اى، افسرده و شكسته
قيد اميدش از همه گسسته
در انتظار رهبرى نشسته
با رنج هايش آشنا محمّد
كوه بلند مكه در نظاره
دامن كشيده از بشر كناره
افشان شده بر قلّه اش ستاره
صعبُ العُبور و پُر ز سنگ خاره
آن جا كند منزل چرا، محمّد؟
جز مقدمش، نه يك عبور ديگر
جز نور او، آنجا، نه نور ديگر
گويى بُوَد فاران و طور ديگر
آنجا بُوَد حق را، ظهور ديگر
بر قلّه اش در انزوا، محمّد
نور از زمين به عرش در تَواتُر
«حرا» دهان گشوده از تَحَيُّر
خالى ز تيرگىّ و از صفا پُر
كوه بلند مكّه، با تَفاخُر
گويد به اِلْتِجا: بيا محمّد
بس رازها در قلب اين سكوت است
در خلوتش تسبيح لايَمُوتْ است
از بهر جان، آن جا غذا و قوت است
گاهى به سجده، گاه در قنوت است
گاهى نشسته، گه به پا محمّد
از رنج ديگران، دلش پُراندوه
شب تا سحر، آن رادمرد نستوه
پيچيده ناله هايش، در دل كوه
پُر شد افق، ناگه ز نور انبوه
آنگه خطاب آمد كه يا محمّد
بخوان، بخوان به نام رَبِّ سُبحان
كه از «عَلَقْ» بيافريد انسان
بخوان، تويى زبان وحى و قرآن
از هيبت آن پرشكوه فرمان
لرزيد خود، سر تا به پا، محمّد
ز آن صحنه پر شور و حيرت انگيز
وآن مبعث سازنده صفاخيز
با قلبى از شور و نشاط، لبريز
فرسوده زآن فرمان هيبت آميز
آمد به خانه از «حرا» محمّد
 
(حسان)
 


موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، پیامبر اکرم صل الله علیه ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:50 | نویسنده : محب اهل بیت |
از حرا آيات رحمان و رحيم آمد پديد
يا نخستين حرف قرآن كريم آمد پديد
صوت اقرأ بسم ربك مى رسد بر گوش جان
يا كه از كوه حرا خلق عظيم آمد پديد
بانگ توحيد است از هرجا طنين افكن به گوش
فانى اصحاب شيطان رجيم آمد پديد
سيد امى لقب بر دست قرآن مى رسد
يا به گمراهان صراط مستقيم آمد پديد
فاش گويم عقل كل فخر رسل مبعوث شد
آن كه گردد ز اعجازش دو نيم آمد پديد
قصه لولاك باشد شاهد گفتار من
يعنى امشب عالم آرا از قديم آمد پديد
در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه گر
آن چه اندر طور سينا بر كليم آمد پديد
نغمه اللّهُ اكبر از حرا تا شد بلند
بت پرستان را به تن لرزش ز بيم آمد پديد
گر قريش او را يتيمش خواند اما در جهان
بس شگفتى ها ازين دُرّ يتيم آمد پديد
منجى نوع بشر داراى آيات مبين
صاحب خلق خوش و لطف عميم آمد پديد
گفته «ما اوذى مثلى» به عالم روشن است
پيشواى خلق با قلب سليم آمد پديد
بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل
حال بر اين بوستان خرّم نسيم آمد پديد
گشت مبعوث آن كه عالم زنده شد از كيش او
فاش گويم محيى عظم رحيم آمد پديد
حب و بغض او نشانى از بهشت و دوزخ است
قصه كوته، صاحب نار و نعيم آمد پديد
زد تفأّل «ثابت» از قرآن به نام مصطفى
حرف بسم الله الرحمن الرحيم آمد پديد
 
(ثابت)
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، پیامبر اکرم صل الله علیه ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:49 | نویسنده : محب اهل بیت |
آنچه در دل بود هوس دارم
هوس او به هر نفَس دارم
مبريدم ز كوى او به رحيل
كاروانى پر از جرس دارم
بى مغيلان هواى كعبه چه سود
در رهش ميل خار و خس دارم
گر شوم صيد ابرويت، سوگند
رغبت گوشه قفس دارم
آنچنانم به زلف تو دربند
نه ره پيش و راه پس دارم
آرزويم زيارت است بيا
دل مهيّاى غارت است بيا
بى تو روح الامين چه سود دهد؟
بى جمالت يقين چه سود دهد؟
دستگيرم نباشد ار شالت
لفظ حبل‏المتين چه سود دهد؟
گر نباشد على خطيب دلم
خطبه متّقين چه سود دهد؟
گر تو چوپانى مرا نكنى
لقبى چون امين چه سود دهد؟
نرود گر سرم به مقدم دوست
پينه‏هاى جبين چه سود دهد؟
بى عروج تو بهر من هر شب
دست، كوتاه و بر نخيل، رطب
كو خليلى كه نار باز شود
در لطف از كنار باز شود
امر كن دلبر خديجه پسند
تا دلم سوى يار باز شود
در مقامى كه شاهد است على
كى لبم سوى كار باز شود
گر، به غم مونس توأم اى كاش
درِ غم صدهزار باز شود
تو، به دارم كشى و من ترسم
نكند حبلِ دار باز شود
كاش من هم قتيل تو باشم
يا كه ابن‏السبيل تو باشم
اى سقايت به دوش تو ارباب
تشنه‏ام تشنه پياله آب
ديده شد جويها تماشا كن
رفت خاكسترم مرا درياب
همه جا صُنع گوشه لب توست
پس چه حاجت كه بينمت درخواب
اى كه پيچيده‏اى به حب على
«قم فأنذر» كه سوخته محراب
دل قوى‏دار، مرتضى دارى
نفْسِ تو كرده‏اند فصل خطاب
صوت حيدر چو گشت رشته وحى
بالها سوزد از فرشته وحى
كهف من خانه گلين شماست
كلب اين خانه مستكين شماست
دين تو گر شكستن دلهاست
دل من بيقرار دين شماست
آنچه معراج مى‏برد ما را
خطى از صفحه جبين شماست
فرع بر اصل خود رجوع كند
زوجم از مانده‏هاى تين شماست
چهارده نور اگر يكى دانم
دل من از موحدين شماست
اى به ارض و سماء، نور نخست
عرش را محدقين، سلاله توست
كوه نور از پگاه تو پر نور
صد حراء در نگاه تو مستور
زادگاه على است قبله تو
قدس، كى بود، كعبه معمور
تا امامت كند زكات و ركوع
صبر كن تا غدير و وقت حضور
مرتضى شاهد تو و جبريل
كيست غير از على حضور و ظهور
با «اَرِحْنى» بخوان بلالت را
تا كند نام تو ز سينه عبور
مرتضى منتهى رسالت توست
امر بر حب او عدالت توست
اى رها گشته‏ات به عالم تك
اى گرفتارت انس و جن و ملك
وعده يك دو بوسه مى‏خواهم
تا بسنجم عيار قند و نمك
اى كه گفتى ز يوسفم «اَمْلَح»
ناز كن تا زنم به ناز محك
رب تويى مالك حيات تويى
كافرم گر كنم به مُلك تو شك
پيش از اين بر لبت دعا بودم
استجابت شده دعا اينك
پى يك بوسه حلال توام
گوييا كاسه سفال توام
اى به تأديبِ بنده به ز پدر
وى به ما مهربانتر از مادر
اى علمدار حُسن تو حمزه
وى سفير ملاحتت جعفر
غزوه موى توست در دل من
حال اسير توأم بكُش ديگر
دخترت را بخوان كه پاك كند
خون ز تيغ دو پهلوى حيدر
تا كند پاك جاى اين احسان
مرتضى خون ز پهلوى همسر
غير احسان جواب احسان نيست
كار حيدر به غير جبران نيست
 

 



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، پیامبر اکرم صل الله علیه ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:48 | نویسنده : محب اهل بیت |
آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست
با آن شكست، قامت لات و عزا شكست
آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان
مهر سكوت لعل بشر زان ندا شكست
با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل
در سرزمين ركن و مقام عصا شكست
آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت
تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شكست
نوح نبى به ساحل رحمت رسيد و خورد
طوفان به پاس حرمت خيرالورا شكست
بر تخت گل نشست در آتش خليل حق
تا ختم الانبيا گل لبخند را شكست
عيسى مسيح مُهر نبوّت به او سپرد
زيرا كه نيست دين ورا تا جزا شكست
آمد برون ز غار حرا مير كائنات
آن سان كه جام خنده باد صبا شكست
در خانه رفت و ديد خديجه كه مى دهد
از بوى خويش مشك غزال ختا شكست
بر دور خويش كهنه گليمى گرفت و خفت
آمد ندا كه داد به خوابش ندا شكست
يا «ايّها المدّثر»ش آمد به گوش و گفت
بايد كه سدّ درد ز هر بى نوا شكست
قانون مرگ زنده به گوران به گوركن
كز مرگ دختران نرسد بر بقا شكست
آماده بهر گفتن تكبير كن بلال
چون مى دهد به معركه خصم دغا شكست
اينك به خلق دعوت خود آشكار كن
هرگز نمى خورد به جهان دين ما شكست
برخيز و بت شكن كه على دستيار توست
كز بت نمى خورد على مرتضى شكست
طعن ابى لهب نكند رنجه خاطرت
كو مى خورد ز آيه «تبّت يدا» شكست
«ژوليده» گفت از اثر وحى ذات حق
آن سكوت خلوت غار حرا شكست
 
(ژوليده نيشابورى)
 


موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، پیامبر اکرم صل الله علیه ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 23:18 | نویسنده : محب اهل بیت |

آمدم، آمدم به سوى تو باز
اى خداى كريم بنده نواز
پاى تا سر همه نيازم من
از كرم سايه بر سرم انداز
آبروى گداى خويش مريز
دستم آخر سوى تو است دراز
بسته اى راه نااميدى را
كرده اى چون كه باب رحمت باز
 
چايچيان (حسان)



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، مناجات با خدا ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 14:57 | نویسنده : محب اهل بیت |

آمد به درت اميدوارى
كو را به جز از تو نيست يارى
محنت زده اى نيازمندى
خجلت زده اى گناهكارى
از گفته خود سياه رويى
وز كرده خويش شرمسارى
شايد زدر تو باز گردد
نوميد چنين اميدوارى
 
چايچيان (حسان)



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، مناجات با خدا ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 14:55 | نویسنده : محب اهل بیت |

  

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
 
ژولیده نیشابوری
  



موضوعات مرتبط: اشعار مناسبتی ، مناجات با خدا ، ،

تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392 | 13:28 | نویسنده : محب اهل بیت |